گنجینه

گنجینه

نرم افزار جامع سوالات کنکور زبان و ادبیات فارسی با پاسخ های تشریحی سال های 81 تا 94
گنجینه

گنجینه

نرم افزار جامع سوالات کنکور زبان و ادبیات فارسی با پاسخ های تشریحی سال های 81 تا 94

تحلیل ومقایسه ی داستان های غنایی در ادب فارسی

تحلیل و مقایسه ی داستان های غنایی در کتب درسی                              نوشته ی خانم فرخ لطیف نژاد))

خلاصه داستان های غنایی

ویس و رامین

داستان ویس و رامین در اصل به زبان پهلوی نوشته شد اما فخرالدین گرگانی در قرن پنجم آن را از روی ترجمه نامفهومی که از فارسی دری در اختیار داشت به نظم درآورد.

داستان با مجلس جشن یکی از پادشاهان ساسانی به نام « موبد منیکان » آغاز می شود موبد در آنجا به زن زیبارویی به نام « شهرو » پیشنهاد ازدواج داد . شهرو که متأهل و میانسال بود نپذیرفت و به موبد وعده داد که اگر صاحب دختری شد او را به پادشاه بدهد . اتفاقاً شهرو دختر زیبایی به نام « ویس » آورد که در نوجوانی با برادر خود « ویرو » ازدواج کرد و این خبر از موبد پنهان ماند . ازدواج خانوادگی از رسوم زرتشتی است که برای ادامه نسل پادشاهی در یک خانواده اصیل مورد تأیید بود. ویس و ویرو زندگی خوبی را آغاز کردند اما این خوشبختی دیری نپایید زیرا وقتی شاه از ماجرای ازدواج ویس آگاهی یافت از بدقولی شهرو آشفته شد و طی جنگ و مذاکراتی ویس را ناخواسته به دربار برد . پدر ویس « قارن » در جنگ مذکور کشته شد.ویس هیچ علاقه ای به زندگی با موبد منیکان نداشت و مدتها از این جریان افسرده بود . از طرفی هنگام بردن ویس به دربار شاه ، برادر موبد « رامین » ویس را به طور اتفاقی در محمل دید و عاشق و دلباخته او شد . رامین با وساطت دایه ویس را از موضوع عشق خود آگاه کرد . دایه با حیله گری و چرب زبانی ویس را در مقابل رامین قرارداد تا حدی که کم کم ویس نیز به رامین علاقمند شد. این عشق به خیانت و روابط پنهانی طولانی منجر شد . شاه نیز موضوع را فهمید اما برخوردها و ایجاد موانع مختلف ، دو دلداده را از ادامه عشق منصرف نکرد . بالاخره رسوایی و خشم شاه و نصیحت های درباریان و بهگوی فرزانه باعث شد رامین از پایتخت ـ مرو ـ به طبرستان برود و برای دور ماندن از دربار پادشاهی گرگان به او واگذار شد.

رامین در آنجا با دختری به نام « گل » از شاهزادگان ازدواج کرد اما گل هیچ گاه نتوانست جای ویس را بگیرد و رامین دوباره با وساطت دایه و یادآوری پیمان وفاداری خود به نزد ویس بازگشت ویس و رامین تصمیم گرفتند حکومت را از موبد شاه بگیرند. رامین خزاین کاخ را به تاراج برد و حکومت مستقلی تشکیل داد و حکومت های اطراف را با خود متحد کرد و جنگی بین دو برادر درگرفت اما شاه قبل از شروع جنگ با حمله گراز کشته شد و رامین به پادشاهی رسید و ویس هم در مقام شایسته خود که ملکه بودن است باقی ماند. در این میان دایه ، واسطه ای است که همیشه حتی پس از ازدواج ، ویس را تنها نگذاشت و به خواست ویس ، طلسمی ساخت که بین موبد شاه و ویس جدایی ایجاد شود. همین دایه بود که انگیزه عشق رامین را در قلب ویس ایجاد کرد و ویس را از افسردگی و ناراحتی ازدواج با موبد نجات داد و در تمام روابط ویس و رامین ، همراه و پشتیبان آنها بود . اوست که پیشنهاد تصاحب تاج و تخت شاهی را به کمک رامین به ویس می دهد و سرانجام ویس را ملکه درباری ساخت که همسر دلخواه خود را به دست آورد.

دایه از خوشزبانی ، کاردانی و جادوگری برای رسیدگی به اهدافش استفاده می کرد و در این راه از توهین و تنبیه شاه و دیگران هراسی نداشت . او دایه ای متعهد نسبت به ویس بود و شجاعانه تمام مصائب را تحمل کرد.

لیلی و مجنون

لیلی و مجنون در کودکی در مکتب به هم علاقمند شدند مجنون آن قدر سرمست عشق شد که در کوچه و بازار از لیلی سخن می گفت و شعرهایی درباره او می خواند و با این کار همه را از موضوع با خبر کرد . خانواده مجنون وقتی آگاه شدند لیلی را پنهان کردند اما ملاقات مخفیانه لیلی و مجنون ادامه داشت پدر مجنون که سخت به یگانه پسرش علاقمند بود به خواستگاری لیلی رفت و وعده های دلپذیر فراوانی به پدر لیلی داد اما پاسخ رد شنید و پدر لیلی گفت بهتر است که اول فرزند خویش را درمان کنی مجنون با شنیدن خبر فوق ، افسرده و منزوی شد و پدرش او را برای درمان و نجات از جنون عشق ، به کعبه برد ولی دید که فرزندش در جوار کعبه رسیدن به اوج عشق و طول عمر لیلی را آرزومند است .

قبیله مجنون برای حفظ آبرو و جلوگیری از بدآموزی کار مجنون قصد داشتند او را بکشند مجنون با خبر شد و سر به بیابان گذاشت تا اینکه به نجیب زاده ای به نام نوفل برخورد کرد. نوفل جوان بزرگواری بود که با شنیدن ماجرای مجنون تمام امکاناتش را در اختیار وی گذاشت تا او را به وصال لیلی برساند . حتی دوبار با قبیله ی لیلی جنگید بار اول به علت کمبود سپاه مجبور به صلح شد اما شکایت مجنون او را به جنگ مجدد وا داشت نوفل بار دوم پیروز شد اما وقتی خواهش و زاری پدر لیلی را دید که اصلاً با ازدواج آن دو موافق نبود ، از کار خود دست برداشت . بدین ترتیب مجنون به شدت ناامید شد و شکوه سرداد که مرا : « تشنه به لب فرات بردی/ ناخورده به دوزخم سپردی » پس از آن شکست ،جنون قیس شدت یافت به طوری که هر چه می دید به یاد لیلی می افتاد .چشم های زیبای آهوان و پرهای مشکین زاغ او را هر لحظه به یاد لیلی می انداخت و در شکنجه فراق روزگار می گذرانید ، بالاخره برآن شد تا با لیلی رو به رو شود تا تصمیم نهایی او را دریابد اما لیلی همیشه با سکوت جواب مجنون را می داد و قیس هم سخت بی قرار بود و آن قدر رفتارهای ناهنجار نشان داد که همگان بر دیوانگیش صحه نهادند. پدر لیلی پس از این واقعه با اطمینان خاطر او را به عقد ابن سلام درآورد که از چند سال پیش موافقت پدر لیلی را جلب کرده بود ومنتظر بود تا لیلی به سن مناسب ازدواج برسد ابن سلام هم عاشق لیلی بود اما لیلی دل در گرو قیس داشت . با این حال ، لیلی به شدت پای بند سنت های قبیله ای بود از این رو هیچ گاه در برابر خواسته پدر مقاومت نکرد و ناخواسته به عقد ابن سلام درآمد. تنها کنشی که از او دیده شد این است که پس از ازدواج از ابن سلام خواست که برای همیشه دوشیزه بماند و ابن سلام نیز چون واقعاً لیلی را دوست داشت پذیرفت تا حداقل بتواند لیلی را برای خود نگاه داد اما مجنون با شنیدن خبر ازدواج لیلی سر برسنگ کوفت : « چندان سرخود بکوفت بر سنگ / کز خون همه سنگ ، گشت گلرنگ »

و به سوی دیار لیلی رفت و برایش سرودهای جانسوز و شکوه آمیز سرداد و به بیابان بازگشت . پدر مجنون ، به دنبال پسر رفت و از وی خواست که دست از جنون عشق بردارد و به خانواده باز گردد تا جانشین پدر پیرش گردد اما مجنون آن قدر به تنهایی بیابان خو کرده بود که دیگر نمی توانست با انسان ها زندگی کند از طرفی می دانست که شدت بی قراری ، نمی تواند او را پای بند خانه و خانواده کند . پس از پدر عذرخواست و درخواست او را نپذیرفت پدر مجنون پس از مدت کوتاهی در غم مجنون ، جان باخت . مجنون وقتی از مرگ پدر آگاه شد ، دیوانگی را به نهایت رساند و با وحوش خو گرفت . لیلی نامه ای به مجنون داد و همدردی و وفاداری خود را اعلام کرد و ضمن تسلیت به او وی را به صبر و رفتار عاقلانه توصیه کردو گفت :« از رنج دل تو هستم آگاه / هر چاره شکسته شد در این راه / در دل شدگی قرار می دار / صبری به ستم به کار می دار / من نیز همان عیار دارم / لیکن قدم استوار دارم »

خسرو و شیرین

داستان خسرو و شیرین را حکیم نظامی گنجوی در قرن ششم سروده است و انگیزه سرایش ، احتمالاً کنیزی به نام آفاق است که شاه به او هدیه داده و بعداً آن را پس گرفت و به روایتی مرگ آفاق ، عامل پیدایش داستان شده است .

خسروپرویز شاهزاده ساسانی ، ندیمی به نام شاپور داشت که وی را با سرزمین ارمن و شاهزاده مسیحی به نام شیرین آشنا کرد. شاپور سخنور و نقاشی هنرمند بود و با توصیفات جذاب خود ، خسرو را ندیده شیفته شیرین ساخت طوری که خسرو ، شاپور را برای خواستگاری از شیرین به ارمن فرستاد . شاپور در ارمنستان ابتدا نقاشی های خسرو را در سر راه شیرین گذاشت تا توجه او را به خسرو جلب کند و هنگامی که شیرین را علاقمند به صاحب عکس دید از خوبیها و زیبایی خسرو چنان تعریف کرد که شیرین بدون خبر دادن به خانواده اش ، مشتاقانه سوار بر اسب شد و به سوی مداین شتافت . از سوی دیگر خسرو که در جنگ با بهرام چوبینه شکست خورده بود به ارمن پناه برد ولی جای خالی شیرین را دید . شیرین هم در مداین خود را تنها یافت و از درباریان خواست تا جایگاهی برایش تهیه کنند آنها هم از حسادت در منطقه ای گرم و خشک و بد آب و هوا قصری برایش ساختند و شیرین یک ماه در آتش فراق می سوخت تا اینکه شاپور مجدداً واسطه شد و شیرین را به ارمن نزد خسرو آورد. آنها مدت کوتاهی در کمال شادمانی و شادخواری در کنار هم بودند اما شیرین از خسرو تقاضا کرد که تاج وتخت از دست رفته را از بهرام چوبینه بازپس گیرد تا ازدواج آنها ممکن شود. خسرو در کمال ناراحتی از شیرین جدا شد تا مقام از دست رفته ی خود را بازیابد و با کمک قیصر روم در جنگ با دشمنان به پیروزی رسید اما ناچار شد با دختر قیصر یعنی یعنی « مریم » ازدواج کند.

شیرین که پس از مرگ مهین بانو پادشاه ارمن ، جانشین او گشته بود نتوانست دوری خسرو راتحمل کند از این رو حکومت را به یکی از کنیزانش سپرد و به مداین شتافت و وقتی از ازدواج خسرو آگاه شد از بی وفایی و هوسرانی وی سخت متأثر شد شاپور سعی داشت مخفیانه شیرین را به کاخ بیاورد و بین خسرو و شیرین ارتباط برقرار کند امام مریم به هیچ وجه حاضر نبود که شیرین به دربار بیاید. شیرین نیز در غم عشق می گداخت اما حاضر نبود که قدر و منزلت خویش را هم تباه کند تا اینکه مریم از دنیا رفت و دیگر مانعی برای ازدواج با خسرو وجود نداشت اما مقاومت و موقعیت خسرو را دچار غرور شاهانه کرده بود وی انتظار داشت شیرین خود را تسلیم شاه کند از این رو برای برانگیختن حسادت شیرین با زنی اصفهانی به نام شکر که چندان هم خوشنام نبود ارتباط برقرار کرد البته شکر هم رندانه خسرو را فریب می داد و به جای خود ، کنیزانش را به عالم مستی خسرو می فرستاد شیرین از این ماجرا دل شکسته شد و دریافت که اولین اشتباهش عدم رعایت آیین خواستگاری بوده است او می توانست در پناه حمایت های مهین بانو که اینک از بین رفته بود زندگی خوبی را آغاز کند و چون اولین بار خود به دنبال خسرو آمده حالا ناچار است تحقیرها و بی حرمتی های او را تحمل کند با این حال نمی توانست عشق عمیق خود را فراموش کند.

شیرین هم در قلب خسرو جایگاهی دیگر داشت با وجود کنیزان فراوان ، خسرو نمی توانست پیوند روحی خود را با شیرین نادیده بگیرد این بود که بالاخره تصمیم گرفت به قصر شیرین بیاید و ملتمسانه از او تقاضای ورود به کاخ داشته باشد . اما شیرین او را به کاخ راه نداد زیرا می دانست که خسرو دچار هیجانات ناشی از سرمستی و شرابخواری است و ضمن برخورد محترمانه خواستار ازدواج قانونی و شرعی شد . شیرین ، بهای سنگینی در وفاداری نسبت به خسرو پرداخته بود. حکومت ارمن را به کنیزش واگذاشته بود و سال ها تنهایی را تحمل کرده بود. بنابراین نمی خواست با ازدواج به موقعیتی کمتر از گذشته دست یابد. معهذا همیشه نسبت به خسرو نرمش نشان می داد و حتی وقتی او را از قصرخود راند پنهانی از شاپور خواست که انگیزه واقعی شاه را در وصلت با خود بداند. بنابراین در مجلس بزم خسرو حاضر شد و از نکیسا خواست تا حرف های دلش را با خواندن شعری به گوش خسروپرویز برساند و پادشاه هم جوابهای خود را به باربد می گفت تا با اشعاری برای شیرین بخواند.

در این جا بود که دو دلباخته قدیمی به هم رسیدند و تصمیم ازدواج قطعی شد. شیرین ، ملکه دربار ساسانی شد و همیشه در تمام مشکلات با مهرورزی و وفاداری شاه را حمایت می کرد. دست روزگار به تدریج ایام جوانی را از خسرو و شیرین گرفت و ابرغم و حادثه را بر فراز زندگی شان گسترد . شیرویه فرزند خسرو که در آرزوی حکومت و وصال نامادریش ، پدر را به قتل رساند و شیرین که از بی مایگی فرزند و کشته شدن خسرو ناراحت بود پس از تشییع جنازه با شکوه در دخمه خسرو ، خودکشی کرد و روح آن دو معشوق جاودانه در جهانی دیگر به هم پیوست.

مقایسه و تحلیل سه داستان

1- منظومه های ویس و رامین ،لیلی مجنون و خسرو و شیرین رمانس هستند و ویژگی های مشترکی در آنها وجود دارد : چون همانندی در اشخاص و حذف تمام موانع به خاطر عشق و وجود صحنه های غیر مترقبه

جدایی طولانی دو دلداده جوان

الف ) موانعی در راه وصال عاشق و معشوق ایجاد می شود که یک جدایی طولانی را به وجود می آورد. در ویس و رامین ، داشتن همسر و وجود « موبد » مانع ارتباط دو طرف است . در لیلی و مجنون ، مخالفت پدر لیلی و در خسرو شیرین ، تقدیر و غرور شاهانه و پایداری شیرین در حفظ ارزشها ، سبب طولانی شدن دوران فراق می شود.

ب) رفع موانع : عاقبت موانع برطرف می شود و رقیب از بین می رود. مرگ موبد ، سبب وصال رامین و رسیدن آنها به یکدیگر و دستیابی به قدرت حکومت می گردد. مرگ مریم ، همسر خسرو هم سبب ازدواج خسرو و شیرین می شود. اما در لیلی و مجنون با اینکه ابن سلام همسر لیلی می شود آن دو نمی توانند به وصال هم برسند که علت آن تفاوت نوع عشق مجنون با دیگران است.

ج ) وفاداری معشوق : در سنت غزل فارسی معشوق جفاکار و دست نایافتنی است . اما این سنت در منظومه های عاشقانه فوق کمرنگ می شود و معشوق نیز خواستار رسیدن به عاشق است و حتی معشوق وفادارتر از عاشق است . زیرا ویس ، پس از دل بستن به رامین تا پایان به او وفادار می ماند اما رامین تحت تأثیر توصیه ها و سرزنش های اطرافیان واقع می شود و حاکم طبرستان می شود و با فردی به نام گل ازدواج می کند.

خسرو هم برای رسیدن به حکومت ، ناچار می شود با شاهزاده رومی مریم ازدواج کند زیرا پدرش نقش مؤثری در پیروزی خسرو داشت. خسرو پس از مرگ مریم هم بی وفایی خود را به اوج می رساند و علیرغم فراهم بودن شرایط ازدواج با شیرین با فردی دیگر به نام شکر رابطه برقرار می کند تا حسادت شیرین تحریک شود وخودش را تسلیم خسرو سازد . شیرین با وجود بی وفایی ها تا پایان در انتظار خسرو می ماند. از پادشاهی ارمنستان دست می کشد سال ها در قصرشیرین دور از وطن به سر می برد. لیلی نیز به همسرش ابن سلام ، اجازه ارتباط نمی دهد و از او می خواهد که همیشه دوشیزه بماند و وقتی هم ابن سلام از دنیا رفت کسی را به دنبال مجنون می فرستد تا امکان دیدار و وصال فراهم شود اما شدت جنون قیس باعث می شود که آن دو تا پایان از هم دور بمانند و عاقبت لیلی در فراق مجنون بیمار می شود و از دنیا می رود.

4- جاودانگی عشق : عاشق و معشوق پس از مرگ ، همدیگر را دیدار می کنند. رامین پس از مرگ ویس ، سه سال در آتشگاه محل دفن او به عبادت می پردازد و در همان جا از دنیا می رود. مجنون بر مزار لیلی آن قدر نوحه می کند تا جان می بازد و شیرین هم پس از کشته شدن خسرو به دست پسرش شیرویه در دخمه خسرو خودکشی می کند.

ساختار داستانی : از ویژگی های رمانس داشتن پیرنگ پیچیده ، داستان های فرعی فراوان و حوادث هیجان انگیز مانند دستیابی به مال و ثروت یا مقام و منصب ناگهانی است. و این ماجراها با توصیفات دقیق و جذاب و زنده و هنری بیان می شود که در این میان ویس و رامین فخرگرگانی از لحاظ توصیفات جذاب و طبیعی و شیوه های داستان پردازی از همه موفق تر است و با وجوداینکه نویسنده به موضوعی رمانتیک پرداخته است ماجراها و شخصیت ها واقع گرا هستند. زمان و مکان مشخص و صحنه ها آشکار است. اما نظامی ، بیشتر با صورخیال کارخود را زینت داده است.

خسرو و شیرین و ویس و رامین ساخت مبنای مشترکی دارند و زنجیره ی کنش ها (of actions the sequence) در آن ها ، هدف وصال و رسیدن طرفین را به حکومت دنبال می کنند . هر دو عاشق دارای روحیه درباری هستند شاپور مظهر غرور و کامجویی و رامین ، مظهر خوشگذرانی است و قدرت طلبی در هر دو مشترک است .

منتهی چون رامین در مقام پایین تری است بیشتر از فرصت طلبی برای رسیدن به موقعیت برتر استفاده می کند و ویس برای او پلی برای پیشرفت است .

انواع عشق : روزبهان بقلی عشق را به سه دسته طبیعی ، روحانی و ربانی تقسیم می کند طبقه بندی روزبهان مشابه افلاطون است . در داستانهای فوق عشق ویس و رامین و خسرو و شیرین ، طبیعی و جسمانی است که به وصال منجر می شود. اما عشق مجنون از نوع دیگری است او در ابتدا طالب وصال بود و شدت عشق و ضعف نفس مجنون را وادار به سرودن اشعاری می کرد که آن را در هر کوچه و رهگذری می خواند. جسارت مجنون در این کار سبب مخالفت پدر لیلی با ازدواج آن دو شد و مجنون در اوج ناامیدی آواره کوه و بیابان شد و عشق خالص لیلی راهمیشه در وجود خود زنده نگاه داشت اما از وصال چشم پوشید و تن به محنت فراق داد. عشق مجنون به تدریج وسیله ای برای تعالی روحی او شد. چنین رفتاری ، عشق عذری نام دارد که برای نخستین بار در قبیله بنی عذره به وجود آمد. اصول عشق عذری عبارت است از : عشق ورزیدن ، عفت پیشگی عاشق ـ کتمان راز عشق و جان باختن در راه عشق که از حدیثی منسوب به پیامبراکرم (ص) گرفته شده است : من عشق فعف و کتم ثم مات مات شهیدا

فایده ی کتمان عشق : رازداری مانند ریاضتی است که میل و طلب را از بین می برد و موجب تصفیه روحی می شود از طرفی چون عشق ، انسان را از خودخواهی به دیگر خواهی می رساند از فرد ، انسان واقعی می سازد . با این حال عشق عذری برزخ بین عشق مجازی و حقیقی است . زیرا از نظر داشتن معشوق انسان ، مجازی است . اما عفت پیشگی و مرگ در راه عشق آن را به عشق حقیقی نزدیک می کند.

از مقایسه دقیق تر داستان لیلی مجنون با خسرو و شیرین نظامی در می یابیم که مجنون و فرهاد هر دو دارای عشق عذری بوده اند یعنی با وجود آگاهی از محرومیت در وصال ، وفاداری و اخلاص عاشقانه در اوج است و عاشق را به کمال تواضع و تصفیه روحی می رساند چنانکه تفاوت نوع عشق ورزی در مقایسه فرهاد ، با رقیبش خسرو آشکارتر می شود:

مقایسه صفات خسرو و فرهاد :

خسرو

فرهاد

هوسران ـ غم های موقتی از روی سرمستی

غم پرور ، دچار عشق واقعی

بی وفایی

وفاداری

مظهر غرور و خودخواهی

مظهر تواضع و جان بازی

عشق جسمانی

عشق روحانی

شیرین هنگام شکوه از خسرو دلایل فوق را دلیلی بر ناراستی خسرو می داند و می گوید تو به سلطنت می نازی و غرور و عشق در یک جا جمع نمی شود. تو شهوت پرستی و عاری از عشق حقیقی هستی زیرا یکدل نیستی و هر زمان به کسی دل خوش می کنی در حالی که من همواره در عشقت وفادار بودم.

پس فخرالدین اسعد گرگانی در مجموعه ویس و رامین عشق طبیعی ( جسمانی ) را مطرح می کند و نظامی در دو اثر خویش یعنی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین موفق به طرح دو نوع عشق طبیعی و روحانی می شود اما یوسف و زلیخای جامی نوع والاتری از عشق را مطرح می کند و بیانگر نظریه روزبهان بقلی در مورد عشق است که به عقاید افلاطون جلوه ای اسلامی می دهد.

از دید روزبهان ، لازمه حسن جلوه گری است وقتی حسن الهی با تجلی در اشیا ظاهر شد ، مخلوقات ایجاد شدند . حال هر گاه فردی به اقتضای تقدیر ، دچار عشق شد . عشق وی چه طبیعی باشد چه روحانی رو به خدا دارد زیرا حسن وعشق هر دو از خداوند آغاز شده است منتهی انسان ، حجاب است و هر گاه بتواند با گذشتن از لذات حیوانی به لذات روحانی برسد . حجابی که در قلب او وجود دارد به آینه ای تبدیل می شود که می تواند حق تعالی را بی واسطه نشان دهد.

از این رو عده ای از عرفا ، عشق مجازی را پلی برای رسیدن به عشق حقیقی می دانند در داستان یوسف و زلیخا ، یوسف به عنوان واسطه الهی پلی برای رسیدن زلیخا به خداوند می شود و این کار با ازدواج زلیخا صورت می گیرد یعنی بقای عشق مجازی و رسیدن به عشق الهی .

نظر مولوی با جامی متفاوت است وی در داستان پادشاه و کنیزک ، موضوع عشق مجازی را مطرح می کند اما عاشق وقتی به خداوند دست می یابد که از عشق مجازی صرف نظر می کند و به حکیم الهی که واسطه رسیدن به خداست دست می یابد در این جا مرد خدا آینه اسرار حق می شود.

بدین ترتیب جامی و مولوی با اینکه عشق مجازی را پلی برای رسیدن به عشق حقیقی می دانند در یک مورد اختلاف نظر دارند. جامی ، رسیدن به معشوق را راه رسیدن به خدا می داند و مولوی انصراف از معشوق مجازی و پیروی از مرشد و حکیم الهی را وسیله رسیدن به حق تعالی می شمارد .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.